مائدهمائده، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

دختر نازم مائده

مادر

1392/10/30 18:52
نویسنده : مامان مریم
218 بازدید
اشتراک گذاری

totalgifs.com mini-coracoes gif gif 90.gif

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: “می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟”

خداوند پاسخ داد: “از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.” اما کودک هنوز مطمئن نبود که می‌خواهد برود یا نه: “اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.”

خداوند لبخند زد: “فرشته تو برایت آواز می‌خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.”

کودک ادامه داد: “من چطور می توانم بفهمم مردم چه می‌گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟”

خداوند او را نوازش کرد و گفت: “فرشتة تو، زیباترین و شیرین‌‌ترین واژه‌هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.”

کودک با ناراحتی گفت: “وقتی می‌خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟”



اما خدا برای این سؤال هم پاسخی داشت: “فرشته‌ات، دستهایت را درکنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می‌دهد که چگونه دعاکنی.”

کودک سرش رابرگرداند وپرسید: “شنیده‌ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می‌کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟”

- “فرشته‌ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.”

کودک با نگرانی ادامه داد: “اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی‌توانم شما راببینم، ناراحت خواهم بود.”

خدواند لبخند زد و گفت: “فرشته‌ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهدکرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من همیشه درکنار تو خواهم بود.”

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می‌شد. کودک می‌دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند.

او به آرامی یک سؤال دیگر از خداوند پرسید: “خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگویید.”

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: “نام فرشته‌ات اهمیتی ندارد. به راحتی می‌توانی او را مادر صدا کنی.”

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

غزل
3 دی 92 10:24
مادر ما هم فرشته ای است که خداوند او را به ما هدیه داه است این که معلومه جونم فداش
مهسا
11 دی 92 18:33
سلام .... به سلامتی عشق مادر که حد و حسابی نداره هزار بار دلشون رو میشکونی فقط کافیه یه بار بگن مامان جونم همه رو فراموش می کنه به سلامتی مادرم واسه اینکه دیوارش از همه کوتاه تر به سلامتی مادرم به خاطر اینکه نگفت من گفن بچه ام به سلامتی مادرم به خاطر اینکه همیشه از غم هامون رو شنید ولی از غم هاش نگفت به سلامتی مادرم به خاطر اینکه از سلامتیش برای سلامتی بچه هایش همیشه گذشت به سلامتی مادرم به خاطر زندگی که همراه با شادی و امید و مهربونی بهمون میده به سلامتی مادرم چون هیچ وقت خستگیشو به رخمون نمیکشه و ازش گلایه ای نمیکنه به سلامتی مادرم چون اگر خورشید نباشه میشه گذرون کرد اما بدون حضور مادرم یه لحظه هم معنی نداره
مامان مریم
پاسخ
به جرم اینکه بهشت زیر پایشان بود دنیا را برای خود جهنم کردند ! به سلامتی مادرها …
مامان فاطمه یکتا
19 بهمن 92 23:56
اشکم رو در آوردی البته کلا من اینجوریم که زودی میزنم زیر گریه ولی در کل متنت خیییلی قشنگ بود. مامان مائده متولد چه سالی هستی؟ من 67 ایم. احساس میکنم که هم سن و سال خودمی.
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم درسته من 66 ایم اره هیچکس مثل مادر نمیشه و حالا خودمون داریم درک میکنیم اینو مخصوصا اگه از مادرت دور باشی مثل من که تو غربتم
مامان فاطمه یکتا
21 بهمن 92 1:50
آخیییییییییی عزیزم. خیییلی سخته میدونم من دوره ی لیسانس رو دانشگاه بوعلی همدان درس خوندم. همه چی خوب بود ولی من همش گریه میکردم البته خب خوابگاه بودن خییلی متفاوته!! شما الان اونجا همسر و مائده گلی رو در کنار خودت داری که خدا انشالله برات حفظشون کنه. راستی خیلی جالبه خیلی از دوستای من پدر مادرشون در کنارشون نیستن و تو غربتن!!!!!!!!!! خانواده ی همسر من هم اصفهان زندگی میکنن و شوهرم هر از چند گاهی تنم رو میلرزونه که پاشو بریم اصفهان زندگی کنیم. همش دعا میکنم که کارش تهران تثبیت بشه و انشالله موندگار بشیم.
مامان مریم
پاسخ
انشالله جایی زندگی کنی که ارامش داشته باشی هیچوقت از خانوادت جدا نشو